تو فرودگاه نشستم منتظرم، ساعت ۹ و نیم پروازه. مسترجان دیروز تونست برام یه بلیط هواپیما گیر بیاره وگرنه الان الاف تو ترمینالا میچرخیدم واسه بلیط. چند ساعت دیگه عشقولو میبینم و خیلی خوشحالم...
صبح که از خونه زدم بیرون دلم برای تنهایی مامان سوخت، کاش بابا میموند پیشمون
دختری در آسمان کویر...برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 55