هوا عالیه

ساخت وبلاگ

امروز هوای یزد خیلی خوووبه. رفتم تو محوطه ی خوابگاه و یکم قدم زدم خیلی روحیه م عوض شد. البته سمت شقایق هم رفتم. وقتی خوابگاه شقایقو میبینم و سوئیتایی که قبلا توش بودم با اون همه خاطره یه چیزی انگار ته دلمو تکون میده. خاطرات وحشتناک میتونن آدمو اذیت کنن و بکوبونن. بعدش یکم رفتم روی تابای جلوی شقایق نشستم و بعدش رفتم اون محوطهای که روبروی راهروی بیرونی گل محمدیه و فکر کنم زمین بدمینتون یا تنیس باشه که هنوز تکمیل نشده. من کلی با این خوابگاه خاطره دارم. دلتنگی عجیبی احساس میکنم. نمیدونم چرا. چه زود عمر میگذره. انگار همین دیروز بود که اومدم یزد. دلم برای اونروزا تنگ شده. افسوس که آدما قدر لحظاتو نمیدونن. اینروزا سخت درگیر نگارش پایان نامه ام. دارم فصل پنجو مینویسم. خیلی سخته. خیلی این فصل اذیت میکنه. استادم که هنوز اصلاحیه فصل چهارو نداده. فقط التیماتوم داده که باید تا آخر آذر دفاع کنی. آخه چطوری؟!! ولی بهتر. خداروشکر که تا آخر آذر تموم میشه این پایان نامه لعنتی. بعدش یه عالمه برنامه دارم. خدا کنه اونروز که دفاع کردمو برگشتم زودتر بیاد. همش احساس میکنم نمیاد اونروز. از بسکه سخت بهم گذشته تو نوشتن این پایان نامه. امروز ناهار یه تخم مرغ خوردم. در واقع چیزی ندارم که بخورم همه چیزام تموم شده. دیگه مجبورم یکمی نوشتن پایان ناممو بذارم کنار و برم یه چیزایی بخرم. وگرنه از گشنگی میمیرم قبل از اینکه دفاع کنم. دیشب بعد از مدتها صدای سوت قطارو شنیدم...

+ نوشته شده در  چهارشنبه دهم آذر ۱۳۹۵ساعت 13:40  توسط نازلی  | 
دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 204 تاريخ : جمعه 20 مرداد 1396 ساعت: 7:46