بارون بهار

ساخت وبلاگ

الان تقریبا یک هفته و شایدم بیشتر هست که خواهرجان از پیشم رفته. قبلا هم می‌شد بره ولی ایندفعه خیلی بد رفت. شب قبل از رفتنش تمام شبو گریه کرد و صبح زود بلند شد چمدونشو برداشت ازم رو برگردوند و رفت. حتی نگاهم نکرد. بهش گفتم بذا ر حداقل تا پایین باهات بیام از گفت نمیخواد بعدشم با عجله رفت. من تمام محبتمو به پاش ریخته بودم و نفهمید. از بعد از رفتن غیرمنتظره ش همیشه انگار یه غمی به دلم چنگ میزنه. همه جا هست تو خاطراتم. تو خیابون. تو خونه. تو ذهنم. در حقم بی انصافی کرد. روزای سختی میگذرونم. امروز رفتم بیرون تا قدم بزنم برگشتنی چنان بارونی گرفت که همه مردم به یه گوشه پناه بردن، اما من خیلی خوشحال شدم در عرض چند دقیقه کاملا خیس شدم. مثل حال دلم که خیسه.

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 211 تاريخ : جمعه 26 بهمن 1397 ساعت: 16:44