پایان مهر

ساخت وبلاگ

مهر ماهم تموم شد. یک ماه از پاییز زیبا گذشت ولی من هنوز همون ادمم. هیچی بهم اضافه نشده.در یکنواختی زندگی میکنم. دختری که سعی میکنه کمتر به مرگ باباش فکر کنه. مگه میشه آدمی که یه روزی بوده دیگه نباشه. مگه میشه بابام نون تو خونه نیاره؟ همه چیز عجیبه. عجیب و زشت.

شنبه شب از یزد برگشتم و صبح یکشنبه رسیدم و فقط به اندازه یه لباس عوض کردن اومدم خونه و بعدش رفتم سرکار. از وقتی برگشتم حسابی مریضم. سرما خوردم و یکسره سرفه میکنم. مریضی امونمو بریده. بدتر از اون این سرفه هاست. که هروقت تو سرماخوردگی بیاد سراغم دیگه نمیره. معلوم نیست تا چند وقت باید درگیر این سرفه باشم. خدا کنه زود خوب شم. اصلا حوصله این وضعیتو ندارم بخصوص سرکار و اونم با کاری که من دارم. امنه بعد از کار رفته خونه و من الان تنهام. خوراک لوبیا گذاشتم، امیدوارم خوشمزه بشه. م یزد مونده برای دفاع دوستش. کم محلی میکنه که البته دیگه هیچ اهمیتی نداره. چون من تکلیفم کاملا مشخصه. هر روز که میگذره بیشتر خودمو پیدا میکنم. دوباره به خدا نزدیک تر میشم. و ایمان دارم خدا مثل همیشه دستمو میگیره.

دیشب اینجا حسابی بارون اومد. هنوزم هوا تقریبا بارونیه. من پاییزو با بارونش دوست دارم. البته اگه این مدلی سرما نخورم.

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 188 تاريخ : جمعه 10 آبان 1398 ساعت: 10:51