خیلی دلم گرفته...

ساخت وبلاگ

یکم حرف با خواهرم در مورد داداشم و رفتاراش زدیم دلم گرفت. خیلی دلم گرفت.پیام دادم مستر لپ یکم حرف بزنیم دلم باز شه اما فکر کنم خوابیده.

بغض گلومو فشار میده، من اینروزا فهمیدم که چقدر شکننده و داغون شدم از لحاظ روحی ولی الکی پشت یه نقاب خنده پنهان شدم. چقدر خودم خسته ام از این همه اجبار، اجبار به تظاهر. چون اگه تظاهر نکنم و حقیقت‌هارو بگم و قید بعضی آدمارو بزنم هزارتا مشکل ایجاد میشه.

تمام خطهای بالارونده دوشب پیش تایپ کردم ولی نشد ثبت کنم. اینا که الان مینویسم واسه امشبه. دلم میخواد غمگینترین آهنگ دنیارو گوش بدم. کلا تو مود افسردگی ام چند روزه ولی همچنان لبخند میزنم و نقش دختر خوب و بدون دغدغه خانواده رو بازی می‌کنم. گاهی از خودم میترسم از اینکه چطوری اینطوری ام، میترسم یهو به سرم به زنه و خودمو با تمام غمهام محو کنم و خانواده تو شک و بهت فرو بره ...

کاش میشد خودمو بغل کنم

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 58 تاريخ : چهارشنبه 6 ارديبهشت 1402 ساعت: 15:41