سخت

ساخت وبلاگ

دیروز روز جالبی نبود، بهم سخت گذشت، از صاحبخونه متنفرم. امروز قرار بود بیاد برای تخلیه ولی گفت نمیام، گفت خودتون برید تحویل مستاجر جدید بدین و پولتونو بگیرید، دیشب مارو کشونده بنگاه تو بنگاه معطل نشستیم بعد زنگ میزنیم که بگیم انقدر مبلغ پول که دست شماست بریز جواب نمیده و بعدشم که جواب میده میگه دارم نماز میخونم. مارو کشونده اونجا معطل کرده داره نماز میخونه آخه این نماز پذیرفته دست. بعدشم که به زور جواب داد دیدیم قضیه جور دیگه ای هستش اصلا پولی نداره که به ما بده. خلاصه دعوامون شد فشار زیادی روم وارد شد دیروز. مرتیکه هی تهدید می‌کنه پولو میریزم دادگستری و فلان و بهمان ادیتتون میکنم منم اشتباه کردم که بهش نگفتم باشه بریز. اشتباه کردم باهاش خوب صحبت کردم فکر کردم آدم شریفیه الان فهمیدم نه همچین شریف هم نیست. به قول دوستم صاحبخونه رو موقعی که میخواد پولتو پس بده باید بشناسی، منم شناختمش. انگار مستاجر برده شونه که اینطوری باهاش حرف میزنن، چون پولمون دستشونه مجبوریم حرف نزنیم که گه خوری نکنن الکی الکی از پولمون کم کنن. چون حوصله شکایت و شکایت کشی ندادم. خلاصه اینکه دیگه تا قبل از ازدواجم تا اونجا که بشه خونه نمیگیرم و میرم خوابگاه، به نامزد جان هم گفتم. ترجیح میدم ماهی ۳ تومن کرایه خوابگاه بدم ولی درگیر صاحبخونه نشم. متاسفم واقعا برای ........

دختری در آسمان کویر...
ما را در سایت دختری در آسمان کویر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : rivas66a بازدید : 49 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 17:29